بپا خیزید... بپا خیزید...
که این نامردمان از عشق، ما را می هراسانند!
گر این استادِ طاهر را به بند و حبس برگیرند
خدای عشق، حکم آزادیش بخشد...!
تو از پاکیِ عشق او چه می دانی؟!
گرت خواهی که عشقش را، در یابی
بشین و شاهدی سر کن، که از عشقش تو دُر یابی...!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر