ساقی بشکن خمار جان را
دریاب حیات جاودان را
کین یک دوسه روز عمر باقی است
از دست مده می مغان را
وان دم که تهی شود صراحی
بفروش به جرعهای جهان را
در فصل بهار و موسم گل
بی عشق مدار عاشقان را
ای آنکه نخواندهای تو هرگز
از لوح درون خط روان را
فردا که بپرسش اندر آرند
در مجلس حشر صوفیان را
ما مست شراب جام ساقی
گوییم حدیث این بیان را
ما صوفی صفهی صفاییم
بیخود ز خودیم و از خداییم
دریاب حیات جاودان را
کین یک دوسه روز عمر باقی است
از دست مده می مغان را
وان دم که تهی شود صراحی
بفروش به جرعهای جهان را
در فصل بهار و موسم گل
بی عشق مدار عاشقان را
ای آنکه نخواندهای تو هرگز
از لوح درون خط روان را
فردا که بپرسش اندر آرند
در مجلس حشر صوفیان را
ما مست شراب جام ساقی
گوییم حدیث این بیان را
ما صوفی صفهی صفاییم
بیخود ز خودیم و از خداییم
۱ نظر:
1+
به امید سلامتی و آزادی استاد عزیزمان...
ارسال یک نظر